صور

و نفخ فی‌الصور ذلک یوم الوعید

صور

و نفخ فی‌الصور ذلک یوم الوعید

آخرین مطالب

  • ۲۵ مهر ۹۵ ، ۰۹:۴۳ دوم!

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است


هوالحکیم


دختر فیلم تازه لیسانس گرفته و در حال ازدواج است.

چند سال بعد...

دختر الان مادر دو فرزند شده. کودک گریه می‌کند و مادر جوان در آغوش می‌کشدش.

عاشقانه، اصولی و خیلی طبیعی...


«بیا این همه درس خونده، لیسانس گرفته که بیاد بچه‌داری کنه!؟»


دیالوگ دختر بغل‌دستی‌ام در سینما است. فیلم را رها می‌کنم و به دختر نگاه می‌کنم. تنها نبود. همراه همسرش (انشاالله البته) آمده بود. مرد هیچ عکس العملی نشان نداد.


برمی‌گردم و مادرانگی بانوی فیلم را دنبال می‌کنم؛ اما فکر دختر و امثال او رهایم نمی‌کند:

«آخر نفوذ فرهنگ فمنیسم تا کجا!؟»


صور
۳۰ آبان ۹۳ ، ۰۸:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

هوالحکیم


«ساکن طبقۀ وسط»؛ فیلمی که شاید خیال کنید، خیلی پیچیده است؛ اما پیامی ساده دارد: شرح پروانه شدن.

پ.ن1: اگر فیلم را ندیدید، پیشنهاد می‌کنم نقد را نخوانید؛ چون خطر لوث‌شدن وجود دارد!
پ.ن2: شهاب حسینی با این همه تلاش فراوان و سروصدا فیلمی مثلاً متفاوت ساخته است؛ غافل از آنکه این تازه درس اولی است که ما در مدرسه به بچه‌ها می‌دهیم.
صور
۲۶ آبان ۹۳ ، ۱۹:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر


هوالحکیم


می‌دونید بدشانسی یعنی چی؟


یعنی قرار باشد، فردا برای تدریس درسی بروی که تا به حال تدریس نکردی.

یعنی لپ تاپت همه سی‌دی‌ها و دی‌وی‌دی‌ها را بخواند؛ به جز سی‌دی فیلم تدریس.

یعنی بخواهی جلسۀ مورد نظر را دانلود کنی و اینترنت قطع باشد.

یعنی با هزار بدبختی صبح فردا دانلودش کنی و تا لحظۀ آخر به آن گوش بدهی و یادداشت کنی.

یعنی با عجله به سمت اتوبوس بدوی و خوشحال باشی که حداقل می‌توانی یک بار دیگر مرورشان کنی .


اما تا در صندلی اتوبوس جای می‌گیری و در کیفت را باز می‌کنی..........



هیچ چیز برای یک معلم (و مدرس)  بدتر از نداشتن طرح درس نیست!


نتیجۀ اخلاقی: وقتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست‌به‌دست هم بدهند که تو را ضایع کنند، مطمئن باشید که این کار را انجام می‌دهند؛ آن هم به نحو احسن!


صور
۲۵ آبان ۹۳ ، ۲۰:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر


هوالحکیم


بگذار مسخره‌مان کنند رفیق!

بگذار دوباره سپر نامهربانی‌های خودی و دشمن شویم.

بگذار تا دوباره امان‌نامه‌ها را روانه کنند. ما که پیشتر یاد گرفته‌ایم: کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا.

بگذار باز آماج تهمت‌ها و دشنام‌ها قرار بگیریم. بالاتر از عمه‌ات، زینب (س) که نیستیم.

رفیق ما آموخته‌ایم که در چکاچک شمشیرها، مرد از نامرد شناخته می‌شود؛ ما را  چه باک از زخم زبان‌ها.


 مشق‌ این روزهای کلاس درسمان سخت شده است رفیق.

باید دوباره تمرین بصیرت کنیم.


این معرکه مرد میدان می‌خواهد.

صور
۲۴ آبان ۹۳ ، ۰۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر


هوالحکیم


مدت‌هاست که دلتنگتم.....

سلام پنجشنبه‌های خوبم:)

صور
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۹:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر


هوالحکیم


نمی‌دانم که بحث از کجا به اینجا کشیده شد. از آیت کلاغ و مرگ چگونه به ولایت و امام حسین رسیدیم. فقط یک آن حس کردم که درست وسط صحرای کربلام. از قابیل گفتم که با کشتن هابیل انگار همۀ عالم را کشته. از اینکه با شهید کردن یک بندۀ خوب خدا امکان هدایت را از کل عالم گرفته است. از اینکه هر کس انسانی را بی‌گناه بکشد، انگار تمام آدم‌ها را کشته است.

انسان بی‌گناه.

پس وای به حال کسانی که حسین را کشتند. وای به حال کسانی که بهترین بندۀ خدا را کشتند. وای به حال کسانی که محروم کردند بشر را از وجود حسین. از وجود عباس، از وجود علی‌اکبر، از وجود...

وای به حال آنکه شش ماهه را...


_  خانم چطور دلشون اومد امام حسینو شهید کنند؟


_ خیلیاشون هم دلشون نیومد.


کلاس شلوغ شد.


_ یه تعدادی هم شب عاشورا رفتند سمت خیمۀ امام حسین (ع). صدای قرآن خوندن آقا رو شنیدند. گفتند: ما قراره صاحب این صدا رو بکشیم؟

همه انقدر دل نداشتند که سر حسینو روی نیزه ببینند.

همه انقدر دل نداشتند که شرم عباسو ببینند.

همه انقدر دل نداشتند بی‌قراری ربابو ببینند.

رفتند، فرار کردند، ترسیدند .....

ما هم می‌ترسیم. پای امام زمان موندن ترسم داره. ما هم معلوم نیست تو سپاه امام زمانمون باشیم.

شاید یزیدی نباشیم؛ اما حسینی بودن هم جربزه می‌خواد.

از کجا معلوم مصیبت کربلا تکرار نشه؟

......


بغض من، اشک بچه‌ها....



پانوشت: والبته در مصیبت کربلا همۀ آنانی که حسینی نبودند، به یک اندازه گناهکارند؛ چه یزیدی باشند؛ چه بزدل!

صور
۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۹:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


هوالحکیم


از کنار کیوسک‌های روزنامه‌فروشی به سرعت عبور می‌کنم.

دیگر 20:30 تماشا نمی‌کنم.

کتاب‌های سیاسی‌ام را به انباری سپرده‌ام.

ایمیل‌های خبری و سیاسی را قبل از خواندن سریع پاک می‌کنم.

دیگر معلم پسربچه‌هایی که مدام از آشتی و قهر با آمریکا می‌پرسند، نمی‌شوم.

اصلا می‌روم سرویس فرهنگی که از سیاست دور باشم.

.

.

.

اما


سخنران بالای منبر سیاسی می‌گوید.

کتاب‌های درسی سیاسی‌اند.

می‌شوم مسئول پیاده کردن مصاحبۀ سیاسی.

باید برای کتاب سیاسی، معرفی کتاب بنویسم.

دختربچه‌ها هم مدام سوال سیاسی می‌پرسند.



من می‌خوام سیاستو رها کنم. اون منو ول نمی‌کنه!

صور
۱۷ آبان ۹۳ ، ۲۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


هوالحکیم



حالم خوش نیست....

امروز دلم هوای پدر کرده است. چرا؟ نمی‌دانم.

یاد بچگی‌هایم افتادم. موقعی که سوار بر شانه‌های پدر می‌شدم و ذوق‌مرگ می‌شدم از این پرواز خیالی.

زمانی که مثل بچه‌های امروز عشق تب‌لت و ایکس‌باکس و ... نبودم؛ اما می‌مردم برای لحظه‌ای سوار شدن بر فرغونی که پدر راننده‌اش باشد!

یاد دورانی که هر شب پدر داستان تکراری گنجشک را تعریف می‌کرد و من کمی اعتراض و گوش سپردن به صدای پدر.

یاد زمانی که عشقم شنیدن صدای موتور بابا بود و دری که هیچ وقت پدر مجال کلید انداختن را پیدا نمی‌کرد.


یاد ساعت‌هایی که دلم ریش می‌شد برای غصه‌های پدر.

ساعت‌هایی که با گریه‌های پدر می‌شکستم. (اعتراف می‌کنم که انقدر بی‌تاب گریه‌های پدرم که اگر برای عزای حسین هم گریه کند، تمام تلاشم را می‌کنم که این عامل گریه از تلویزیون گرفته تا سایر رسانه‌ها را هر چه زودتر خاموش کنم.)

یاد موقعی که مادربزگ مرد. موقعی که بابا فکر می‌کرد ما خوابیم و آرام گوشه حیاط گریه می‌کرد و من ....


یاد موقعی که برای اولین بار آمدیم  تهران و گم شدم در هیاهوی پایتخت. وای که از ترس چه چینی افتاده بود بر پیشانی پدر...

یاد بغض‌هایی که وقت جدا شدن خفه‌ام می‌کرد و ...


امشب چه بر سرم آمده؟

دلم برای پدر تنگ شده یا برای رقیه گرفته؟


رقیه تو دلت هوای شانه‌های پدر را نکرد؟

تو چقدر منتظر شنیدن صدای پدر ماندی؟

بغض تو هم موقع جدا شدن از پدر شکست؟

تو چه بر سرت آمد با اشک پدر که نه با پرپر شدنش؟

راستی توهم مثل من دلتنگش می‌شوی؟


سخت است دختر باشی و بابایی و ....

رقیه، تو هم مثل عمه‌ات خیلی صبور بودی بانو...

من اگر بودم، قبل‌ترها کارم تمام بود.


ذوالجناح بی‌سوار کافیست برای دق کردنم.....


صلی‌الله علیک یااباعبدالله



صور
۱۴ آبان ۹۳ ، ۰۱:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هوالحکیم


امروز من و شرم و دامان عباس........

هیچکس به اندازه ابوفاضل معنای خجالت را نمی‌فهمد...


هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین

با من بگو که آبرویت برده ام حسین ؟؟؟؟

سوگند به موی مادرمان فاطمه - نشد

شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین

از ضربه ی عمود نشستم زپا - ببین

مجروح تیغ گشتم و آزرده ام حسین

هرکس که داشت در دل خود بغض مادرت

با چکمه اش لگد زده بر گُرده ام حسین

لطفی کن و مرا به سوی خیمه ها مبر

خجلت زده ز غنچه ی پژمرده ام حسین

این مشک پاره پاره ی من میدهد گواه

این لحظه های آخری افسرده ام حسین

جان میدهم به پای تو اما به هلهله

هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین


صور
۱۲ آبان ۹۳ ، ۱۰:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر