هوالحکیم
دلم برای بعضی دوستجان ها تنگ شده ...
دوستان نابی که مدتهاست سری به هم نزدیم و سراغی از حال و احوال هم نگرفتیم ....
دوستانی که روزهای خوب رفاقتشان حالا کم کم دارد به خاطره تبدیل میشود و تو سعی میکنی فقط با یادآوری شیرین خاطراتشان تلخی نبودشان را پر کنی ....
سخت است دوستان صمیمی دیروزت غریبههای آشنای امروز باشند
هوالحکیم
حس عجیبی است وقتی مسئولیت همه چیز فقط و فقط با خودت است....
غذا زیاد پختهای
زیاد گرد از وسایل خانه گرفتهای
زیاد با وسواس مبل و تخت و بقیه متعلقات خانه را جابهجا کردهای
و زیاد خانهداری کردهای
اما حالا برای هر تنبلی به خاطر هر کار عقبماندهای یکی مدام به تو میگوید جز تو کسی خانم این خانه نیست
یکی که نصفه شب برای شستن ظرفهای تلنبارشده در ظرفشویی بلندت می کند و صبحها به انگیزه چای دم کردن بیدار.
نیرویی که وادارت میکند زودتر برگردی خانه
ببیشتر دلنگران غذای فرداشب و نهار فردا ظهر بشوی
یشتر دل بسوزانی برای خانه و متعلقاتش
و بیشتر خانه را خانه خودت بدانی
خانه نو، خانواده نو، مسئولیت نو
حس شیرین خانم خانه بودن :)